باورم کن بی تو تنهام ٬ تو نباشی سرده دنیام ٬ بزار آدما
بدونن٬عاشقم عاشقی رسوا
اگه روزی بدونم که تو دیگه منو نمی خوای اگه دنیا
منو بخواد بی تو من دنیا نمی خوام
بی تو من یه بی پناهم تو قشنگترین پناهی دستامو بگیر
تودستات لحظه ی دل بی قراری
خیلی وقته که می دونم یه کسی تو لحظه هاته واسه ی
به تو رسیدن مثله سایه
پابه پاته٬باره عشقمو نمی شه حتی رو کوهم بزاری من
که تک سواره دنیام واسه ی
عاشق سواری٬ تو قشنگترین پناهی٬ دستامو بگیر تو
دستات لحظه ی دل بی قراری
حالا دلواپست هستم من، اگه بی تو شکستم
اگه تنها و غریبم ، چشم به راه تو نشستم
اگه خندیدی به حرفام، اگه پاسخی ندادم
من و این حس عجیبم، تو سوالی یا که جوابم
خاطره هایی که بدون تو میمیرن، همون شبایی که بهونتو می گیرن
ببین چه آسون زدی قلبمو شکستی، بگو هنوزم چشم به راه من نشستی
اگه حس کردی که احساس قشنگ عشق من به تو کم اومد
اگه قصه ی من و تو، تو میون راه سر اومد
اگه رفتی، اگه سرنوشت اشکامو ندیدی، من به نقطه سر خط، تو به سرنوشت تازه ای رسیدی
خاطره هایی که بدون تو میمیرن، همون شبایی که بهونتو می گیرن
ببین چه آسون زدی قلبمو شکستی، بگو هنوزم چشم به راه من نشستی
*********قلمت را بردار*********
بنویس از همه خوبیهازندگی*عشق*امید
وهرآن چیزکه برروی زمین زیباهست
گل مریم*گل رز
بنویس ازدل یک عاسق بی تاب وصال
*ازتمنابنویس
ازدل کوچک یک غنچه که وقت است
دگربازشودازغروبی بنویس که چویاقوت
وشقایق سرخ است
*بنویس ازلبخند
ازنگاهی بنویس که پرازعشق به
هرسوی جهان می نگرد
قلمت رابردار،روی کاغذبنویس
زندگی باهمه تلخی ها شیرین است
نمی ترسم که بگم، آره عاشق توام
دارم اقرار می کنم، نه فقط تو، به خودم
تازه چند روزیه که، تو خیال من میای
بذار من خواب ببینم، که توام منو می خوای
به دلم افتاده، تعبیر خواب من میشی
یکی از این روزا، پامو به رویات می کشی
به دلم افتاده، به داد دستام می رسی
واسه گذشتن از هرچی که دارم ، تو بسی
یکی دو روزه گریه، بهونه ی چشامه
تو رو خواستن و نداشتن، یه عذابه که باهامه
توی این شبای بی تو، نگاتو کم میارم
حدس بزن از این ترانه، که چه حسی به تو دارم
به دلم افتاده، تعبیر خواب من میشی
یکی از این روزا، پامو به رویات می کشی
به دلم افتاده، به داد دستام می رسی
واسه گذشتن از هرچی که دارم ، تو بسی
منم سرگشته ی حیرانت ای دوست،کنم یک باره جان قربانت ای دوست،ولی با سازِ شوقِ وصلِ کویت،
نهم سربرسرِ پیمانت ای دوست،دلی دارم در آتش خانه کرده،میانِ شُعله ها کاشانه کرده،
دلی دارم که از شوقِ وصالت،وجودم را زِغم ویرانه کرده،من آن آواره ی بشکسته بالم،
به حجرانت بتاب رو وَرزِوالم،منم آن مرغ سرگردانِ تنها،پریشان گشته شد یک دفعه حالم،
به هر سر بر سرِ سجاده کردم،دعایی بهرِ آن دلداده کردم،زِحسرت ساغرِ چشمانم ای دوست،
لبانت یک سره از بادِ کردم،دلا تا کِی اسیرِ یادِ یاری،زِ حجرِ یار تا کِی داغداری،
بگو تا کِی زِشوقِ رویِ لیلی،تو مجنونِ پریشان روزگاری،پریشانم پریشان روزگارم،
من آن سرگشته ی هجرِ نگارم،غروب امریست با امیدِ وصلم،درونِ سینه آسایش ندارم،
زِ هجرت روزو شب فریاد دارم،زِ دیدارت دلی ناشادِ دارم،درونِ کوهسارِ سینه ی خود،
هراران کشته چون فرهاد دارم،چرا ای نازنینم بی وفایی،دمادم با دل من در جفایی،
چرا آشفته کردی روزگارم،عزیزم دارد ای دل هم خدایی